846) سوره آلعمران (3) آیه 175 إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوّ
بسم الله الرحمن الرحیم
846) سوره آلعمران (3) آیه 175
إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ
1 ربیع الاول 1440
ترجمه
جز این نیست که آن شیطان است که پیروانش را میترساند؛ پس، از آنان نترسید و از من بترسید اگر که مومن بودهاید.
اختلاف قرائت[1]
یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ
این عبارت در قرائات مشهور به همین صورت «یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ» قرائت شده است؛ اما:
در قرائت ابن مسعود، ابن عباس، عکرمه و عطاء به صورت «یُخَوِّفُکُم أَوْلِیاءَهُ: شما را از اولیای خود میترساند» است؛
در روایت ابیّ بن کعب و نخعی، به صورت «یُخَوِّفُکُم بِأَوْلِیاءِهِ» قرائت شده که به لجاظ معنایی شبیه حالت فوق است و این «ب» را میتوان باء زائده دانست که «اولیاء» در همان نقش معنایی مفعول دوم باشد؛ و میتوان باءسببیت دانست که معنایش چیزی بوده شبیه اینکه «یخوفکم الشر باولیائه: شما را به وسیله اولیای خود از گزندهایی که قرار است به شما برسد میترساند»
و در روایت سمین از همین دو نفر، به صورت «یُخَوِّفُ بِأَوْلِیاءِهِ» (شبیه روایت مشهور، که فقط حرف «ب» اضافه دارد) روایت شده است.
و در روایت ابوعمرو دانی و نخعی از ابنعباس به صورت «یُخَوِّفُکُم أَوْلِیاءُهُ: اولیای شیطان هستند که شما را میترسانند» نیز روایت شده است.
(البحر المحیط، ج3، ص440[2]؛ معجم القرائات، ج1، ص625)
نکات ادبی
یُخَوِّفُ تَخافُوهُمْ خافُونِ
ماده «خوف» در اصل دلالت بر ترس و بیم (فزع) دارد. (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص230) به تعبیر دیگر، «خوف» عبارت است از اینکه شخص به خاطر یک نشانه محتمل ویا قطعی[3]، انتظار مواجهه با یک امر ناخوشایند را داشته باشد؛ همان گونه که امید و طمع، عبارت است از اینکه به خاطر یک نشانه محتمل ویا قطعی، شخص انتظار رسیدن به یک امر خوشایند را داشته باشد؛ و نقطه مقابل خوف، «امن» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص303) و آیاتی نظیر «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْف» (نساء/83) ، «لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» (نور/55) ، «لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنینَ» (قصص/31) ، «آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/4) ، شاهدی است بر اینکه «خوف» در مقابل «امن» است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص145)
از شواهدی که نشان میدهد که کلمه ترس همواره با یک نوع شناخت همراه است [ولو ممکن است شناخت ناصواب باشد] عبارت «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما ...» (اگر از جدایی و اختلاف زن و شوهر میترسید، ...؛ نساء/35) است که حتی گفته شده که «خفتم» در اینجا به معنای «عرفتم: دانستید» می باشد؛ یعنی اگر به خاطر اطلاع از حال و روز آنها می ترسید که چنین شود ...» (مفردات ألفاظ القرآن، ص303)
ماده «خوف» در حالت عادی متعدی است (ترسیدن همواره، ترس از چیزی است) خواه این مفعول ذکر شود (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما، نساء/35؛ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ، مائده/28؛ وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَ، نساء/34) یا در تقدیر باشد (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً، بقره/239؛ لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلى، طه/68؛ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ، بقره/38) که این حذف مفعول، یا برای دلالت بر اطلاق است [یعنی میخواهد هر امر ترسآوری را شامل شود] و یا اگر امر خاصی مورد نظر بوده، واضح است و اقتضای کلام حذف آن بوده است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص146)
این ماده وقتی به باب تفعیل میرود، به دو مفعول متعدی میشود («تخویف» یعنی ترساندن کسی از کسی [یا از چیزی]) «ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ» (زمر/16) که مقصود از ترساندن از خدا، تاکید بر خویشتنداری و حفظ خود از عذاب خداوند (مفردات ألفاظ القرآن، ص303) ویا به تعبیر دیگر، ترساندن از این است که خداوند بخواهد به اقتضای عدالتش با ما رفتار کند و ما را به خاطر گناهانمان مواخذه نماید. (مطهری، ده گفتار، گفتار «تقوی») و در اینجا نیز ممکن است دو مفعول در کلام ذکر شود و ممکن است یکی (إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ؛ آل عمران/175) یا هر دو (وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلاَّ تَخْویفاً؛ اسراء/59) در تقدیر باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص146)
و وقتی به باب «تفعّل» می رود (أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلى تَخَوُّفٍ؛ نمل/47) برخی گفتهاند به اقتضای این باب، دلالت بر مطاوعه و پذیرش خوف (استقرار حالت ترس در درون شخص) میکند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص146) ولی بسیاری از اهل لغت تاکید کردهاند که «تخوّف» در زبان عربی به صورت متعدی و به معنای «کاستن و نقص وارد کردن بر کسی که مایه ترس او شود» به کار میرود (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص230) و برخی هم آن را به معنای «ظهور خوف در شخص» دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص303).
«خیفة» بر وزن «فعلة» دلالت بر «حالت» میکند؛ و مقصود از آن، حالت و وضعیتی است که ترس بر شخص مستولی شده است: «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسى؛ قُلْنا لا تَخَفْ»([طه/67) و گاه این کلمه در همان معنای مصدری (به معنای «خوف: ترس) به کار میرود «وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ» (رعد/13) «تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ» (روم/28) و در این گونه موارد هم برخی تذکر دادهاند که وجه استعمال «خیفة» به جای «خوف» این است که خداوند میخواهد اشاره کند که این ترس، به صورت یک حالتی درآمده که از آنان جدا نمیشود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص303) ویا اینکه به نوع حاصی از ترس اشاره میکند (چرا که وزن فعله، دلالت بر نوع خاص بودن دارد؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص146)
ماده «خوف» در زبان عربی با موادی مانند «خشی» (خشیت) ، «حذر» ، «رهب» (رهبت) ، «فزع» ، «هلع» (هلوع)، «وحش» (وحشت) ، «هول» ، و «نذر» (انذار) نزدیک است اما تفاوت ظریفی بین اینها هست:
در مورد تفاوتش با «خشیت»[4] در بحث از آیه قبل نیز اشاره شد که برخی «خشیت» را خوفی دانستهاند که همراه با نوعی تعظیم نسبت به امر مورد نظر باشد، (مفردات ألفاظ القرآن، ص283) اما دیگران با توجه به برخی از کاربردهای قرآنی این واژه مانند «فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً» (کهف/80) «تَخْشَوْنَ کَسادَها» (توبه/24) «ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ منکم» (نساء/25) «خَشْیَةَ إِمْلاقٍ» (اسراء/31) و «خَشْیَةَ الْإِنْفاق» (اسراء/100) با این تحلیل مخالفت کرده، و گفتهاند که معنای این ماده «مراقبت و محافظت کردنی است که همراه با خوف باشد» و به لحاظ معنایی به ماده «خشع» نزدیک است (خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّه؛ حشر/21) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص64-65)
جلسه 728 http://yekaye.ir/al-fater-35-28/
در تفاوتش با «حذر» گفتهاند که اگرچه در هر دو انتظار رسیدن امر ناخوشایند در کار است، اما در «حذر» اینکه شخص برای در امان ماندن از امر ناخوشایند تدبیری بیندیشد و خود را حفظ و دفع خطر کند لحاظ شده، اما خوف لزوما چنین نیست. (الفروق فی اللغة، ص235-236؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص145)
در تفاوتش با «رهبت» گفتهاند «رهبت« خوفی است که ادامهدار و مستمر باشد؛ و از این روست که به «راهب» راهب گویند. (الفروق فی اللغة، ص236؛ التحقیق، ج3، ص145) و از علی بن عیسی نقل شده که وی بر این باور است که «خوف» در جایی است که نسبت به ضرر یا خطر محتمل علم قطعی در کار نباشد، ولی «رهبت» در جایی است که علم قطعی به خطر و ضرر پیش رو در کار باشد. (الفروق فی اللغة، ص236)
در تفاوتش با «فزع» گفتهاند که «فزع» امر ترسناکی است که ناگهانی سر برسد و انسان یکدفعه با آن مواجه شود (الفروق فی اللغة، ص236؛ التحقیق، ج3، ص145)
در تفاوتش با «هلع» (إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً؛ معارج/19) برخی گفتهاند که «هلع» از مراتب «جزع» (إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً؛ معارج/20) و «فزع» است (التحقیق، ج3، ص145) اما برخی آن را وضعیتی بدتر از «جزع» دانستهاند؛ یعنی آن کمطاقتیای که موجب میشود انسان در شرایط سختی جزع و فزع کند و در شرایط راحتی، دچار غرور و تکبر گردد، چنانکه قرآن کریم میفرماید «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً؛ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً؛ وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً» (معارج/19-21) (الفروق فی اللغة، ص237)
در تفاوتش با «هول» (= هراس) گفتهاند که «هول» ترسیدن از چیزی است که شخص نداند که آن امر ترسناکی چگونه ممکن است بلایی بر سر وی بیاورد، چنانکه میگویند «هول و هراس شب» یا «هول و هراس دریا». (الفروق فی اللغة، ص238)
در تفاوتش با «وجل» گفتهاند که در کلمه «وجل» یک اضطراب و تشویش و عدم اطمینان مورد تاکید است؛ و فعل «وجل» لازم است در حالی که فعل مربوط به ماده «خوف» متعدی است. (الفروق فی اللغة، ص238)
در تفاوتش با «وحش» (وحشت) گفتهاند که «وحشت» در مقابل «انس» است در حالی که «خوف» در مقابل «امن» است (التحقیق، ج3، ص145) در واقع، «وحشت» نه هر گونه ترسی، بلکه ترسی است که ناشی از نامانوس بودن و احساس غریبی و تنهایی کردن است.
در تفاوتش با «نذر» (انذار) هم قبلا بیان شد که عموما «انذار» را اخص از «ترساندن» (تخویف) دانستهاند؛ برخی گفتهاند ترساندنی است از طریق سخن انجام میشود (التحقیق، ج12، ص75)؛ وبرخی توضیح دادهاند که ترساندنی است که موضع ترس، و چرایی ترسناک بودن را برای مخاطب آشکار میکند و ناشی از نوعی احسان و خیرخواهی از جانب انذاردهنده است و هرچه آن امری که سزاوار ترسیدن است عظیمتر باشد، این احسان بیشتر است. (الفروق فی اللغة، ص237)
جلسه 723 http://yekaye.ir/al-fater-35-23/
ماده «خوف» و مشتقات آن جمعا 124 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
1) امام سجاد ع در فرازی از دعای 25 صحیفه سجادیه میفرمایند:
خدایا ... و مرا و فرزندانم را از شیطان رانده شده پناه بده؛ که همانا تو ما را آفریدی و امر و نهی فرمودی و به پاداش آنچه بدان امر کردی مشتاق کردی و از عقابش بیم دادی؛
و برای ما دشمنی قرار دادی که دامهای کیدش را برای ما گسترده، او را نسبت به ما تسلطی بخشیدی که ما را نسبت به او چنان تسلطی ندادی: او را در سینه ما جای دادی و همچون خون در ما جاری ساختی، به طوری که اگر غافل شویم او غافل نشود و اگر فراموش کنیم او فراموش نکند، ما را از عقابت غافل میکند و ما را از غیر تو میترساند ...
خدایا، پس سلطه او بر ما را به سلطنت خویش درهم شکن تا اینکه با کثرت دعای به درگاه تو، او از دسترسی به ما حبس شود و ما درحالی که از کید او در عصمت قرار گرفتاه باشیم صبح کنیم ...[5]
الصحیفة السجادیة، (دعاء25: وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ لِوُلْدِهِ)
... وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، فَإِنَّکَ خَلَقْتَنَا وَ أَمَرْتَنَا وَ نَهَیْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا فِی ثَوَابِ مَا أَمَرْتَنَا وَ رَهَّبْتَنَا عِقَابَهُ، وَ جَعَلْتَ لَنَا عَدُوّاً یَکِیدُنَا، سَلَّطْتَهُ مِنَّا عَلَى مَا لَمْ تُسَلِّطْنَا عَلَیْهِ مِنْهُ، أَسْکَنْتَهُ صُدُورَنَا، وَ أَجْرَیْتَهُ مَجَارِیَ دِمَائِنَا، لَا یَغْفُلُ إِنْ غَفَلْنَا، وَ لَا یَنْسَى إِنْ نَسِینَا، یُؤْمِنُنَا عِقَابَکَ، وَ یُخَوِّفُنَا بِغَیْرِکَ ...[6]
اللَّهُمَّ فَاقْهَرْ سُلْطَانَهُ عَنَّا بِسُلْطَانِکَ حَتَّى تَحْبِسَهُ عَنَّا بِکَثْرَةِ الدُّعَاءِ لَکَ فَنُصْبِحَ مِنْ کَیْدِهِ فِی الْمَعْصُومِینَ بِکَ...[7]
2) از امام صادق ع روایت شده است:
مومن همواره بین دو ترس است: [ترس از] گناهی که سپری شده و نمیداند که خداوند در مورد آن چه خواهد کرد؛ و [ترس از] عمری که باقی مانده و نمیداند که چه امر هلاکتباری را ممکن است در آن کسب کند؛ پس صبح نمیکند مگر اینکه ترسان است؛ و چیزی جز این ترس او را اصلاح نکند.
الکافی، ج2، ص71
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الْمُؤْمِنُ بَیْنَ مَخَافَتَیْنِ ذَنْبٍ قَدْ مَضَى لَا یَدْرِی مَا صَنَعَ اللَّهُ فِیهِ وَ عُمُرٍ قَدْ بَقِیَ لَا یَدْرِی مَا یَکْتَسِبُ فِیهِ مِنَ الْمَهَالِکِ فَهُوَ لَا یُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْفُ.
4) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
کسی که از خداوند بترسد، خداوند همه چیز را از او میترساند؛ و کسی که از خداوند نترسد خداوند او را از همه چیز بترساند.
الکافی، ج2، ص68
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:
مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ.[8]
تدبر
1) «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»
آن شیطان است که پیروانش را میترساند؛ کسی که مومن باشد در مسیر زندگی خویش از هیچ چیز نمیترسد جز از خداوند؛ که ترس از خداوند هم در حقیقت ترس از این است که انسان نتواند وظیفه خود را درست انجام دهد.
حکایت
امام خمینی در سخنرانی 26 فروردین 1343 در مسجد اعظم قم چنین گفت:
اگر من خدای نخواسته، یکوقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا میکند که یک حرفی بزنم، میزنم و دنبالش راه میافتم و از هیچ چیز نمیترسم بحمدالله تعالی. والله، تا حالا نترسیدهام. آن روز هم که میبردندم، آنها میترسیدند؛ من آنها را تسلیت میدادم که نترسید!
آخر اگر ما برای مقصد اسلامی، برای مقصدی که انبیا خودشان را به آب و آتش زدند، اولیای عظام خودشان را به کشتن دادند، علمای بزرگ اسلام را آتش زدند، سر بریدند، حبس کردند، تبعید کردند، حبسهای طولانی کردند، اگر چنانچه ما برای مقاصد اسلام بترسیم، دین نداریم. دیندار هم برای اینکه خرقه را از این عالم خالی کند میترسد؟ اگر ما ماورای این عالم را اعتقاد داشته باشیم، باید شکر کنیم که در راه خدا کشته بشویم و برویم در صف شهدا.
بترسیم؟ از چه چیز بترسیم؟ آن باید بترسد که غیر این عالم جایی ندارد. خدای تبارک و تعالی وعده کرده به ما که یک جای خوب دارید، اگر چنانچه به دین من رفتار کنید؛ و ما امیدوارم که رفتار کنیم؛ امید دارم که رفتار کنیم. ما از چه بترسیم؟ چه ترسی ما داریم از شماها؟ شما آن آخر امر این است که ما را اعدام کنید؛ اول زندگی راحت ماست؛ از این کثافتکاریها بیرون میرویم؛ از این رنج و مِحَن خلاص میشویم. آقای ما فرموده: «واللهِ، لَابْنُ ابیطالبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدْیِ امِّه» (نهجالبلاغه، خطبه5 : سوگند به خدا، علاقه پسر ابوطالب به مرگ، بیشتر است از علاقه طفل به پستان مادرش.) خوب ایشان فرمودهاند، ما البته نمیتوانیم همچو دعویها بکنیم، لکن ما شیعه او هستیم. ما اگر از مرگ بترسیم، معنایش این است که ماوراءالطبیعه قبول نیست.
صحیفه امام خمینی، ج1، ص293
http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=1&tid=178
2) «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ»
شیطان نه فقط مومنان را میترساند؛ بلکه قبل از مومنان، دوستداران خودش را هم میترساند؛ و با این ترساندن و وعدههای دروغ دادن است که میتواند بر آنها سوار شود؛ چنانکه در جای دیگر فرمود: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاء: شیطان به شما وعده فقیر شدن میدهد و شما را به فحشاء وادار میکند» (بقره/268)
3) «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ»
مقصود از این عبارت «یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ» چیست؟
الف. از آنجا که فعل «یخوّف» از افعالی است که دو مفعول میگیرند (کسی را از چیزی ترساندن) علیالقاعده یکی از مفعولهایش محذوف (در تقدیر) است، و آن محذوف می تواند مفعول دوم باشد؛ یعنی شیطان دوستان خود، یعنی منافقان و بیماردلان و سستعنصران را، که در میان مسلمانان حضور دارند،
الف.1. از لشکر دشمن،
الف.2. از صدماتی که در همراهی با مسلمانان ممکن است متوجه آنان شود،
الف.3. از ....
میترساند. (مجمعالبیان، ج2، ص890؛ البحر المحیط، ج3، ص440)
ب. آن محذوف می تواند مفعول دوم باشد؛ یعنی منظور از این عبارت، «یُخَوِّفُکم أَوْلِیاءَهُ» بوده باشد [چنانکه در برخی از قرائات غیرمشهور چنین هم قرائت شده است] یعنی شما را از دوستداران خود میترساند (زجاج، ابوعلی فارسی و ...؛ به نقل از مجمعالبیان، ج2، ص890)؛ که در این صورت، این مطلب، تعبیر دیگری است از مضمونی که در آیه 173 گذشت که: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ: همانا مردم علیه شما جمع شدهاند؛ پس، از آنان بترسید!» (البحر المحیط، ج3، ص440)
ج. میتوان جمله را همانند حالت الف تحلیل کرد با این تفاوت که چهبسا مرجع ضمیر «ه» در «أَوْلِیاءَهُ»، نه شیطان، بلکه خداوند باشد؛ یعنی شیطان «اولیاءه المومنین: اولیای مومن خدا» را میترساند؛ به تعبیر سادهتر، مقصود این است که «شیطان مومنان را از کافران میترساند». (ابنعباس، مجاهد، قتاده، به نقل از مجمعالبیان، ج2، ص890)
د. میتواند «یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ» در معنای «یُخَوِّفُ بأَوْلِیائِهِ» باشد، یعنی حرف جر حذف شده و اصطلاحاً منصوب به نزع خافض باشد (شبیه «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً» که به معنای «لینذرکم ببأسٍ شدیدٍ» است)؛ یعنی شیطان با دوستان خود [شما را] میترساند (مجمعالبیان، ج2، ص890؛ البحر المحیط، ج3، ص440) که معنایش بسیار شبیه حالت قبل میشود؛ و چنانکه اشاره شد در برخی از قرائات غیرمشهور این گونه هم قرائت شده است.
ه. ...
4) «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ»
ظاهرا این آیه اشاره است به آیه 173 که فرمود ««الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ: کسانی که مردم بدانان گفتند همانا مردم علیه شما جمع شدهاند؛ پس، از آنان بترسید!»
اگر چنین باشد، این آیه از مواردی است که کلمه «شیطان» را در مورد انسانها به کار برده است؛ و این مطلب در قرآن نمونههای دیگری هم دارد که معروفترینش این است: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» (ناس/4-6) (المیزان، ج4، ص65)
5) «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ»
مقصود از «هم» در این آیه (که نباید از آنها ترسید) کیست؟
الف. همان «ناس» اول در آیه 173 (الَّذینَ قالَ لَهُمُ «النَّاسُ» إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ)، یعنی از آن مردمی که میخواهند شما را بترسانند و اینجا نیز آنان را به عنوان شیطان معرفی کرد، نترسید.. (المیزان، ج4، ص65)
ب. «ناس» دوم در آیه 173 (الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ «النَّاسَ» قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ)، یعنی از مردمی که علیه شما جمع شدهاند نترسید. (البحر المحیط، ج3، ص440)
ج. همان «اولیاؤه» است در معنایی که اولیاؤه را مفعول اول بگیریم؛یعنی شیطان شما را از دوستانش (کفار) میترساند؛ پس شما از دوستان شیطان نترسید. (البحر المحیط، ج3، ص440)
د. ...
6) «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ»
اگر شیطان مومنان و مسلمانان را ترساند، هر که تصمیم دارد زبان و سخنشان الهی باشد، باید که آنان را از این ترساندن برحذر دارد و به آنها امید بدهد.
به تعبیر دیگر، هر گونه شایعهاى که مایهى ترس و یأس مسلمانان گردد، شیطانى است؛ و افراد ترسوى میدانهاى نبرد، یار شیطان و تحت نفوذ شیطانند؛ در مقابل، مؤمنان شجاع، از ولایت شیطان دورند. (تفسیر نور، ج2، ص203)
تاملی با خویش
همه میدانیم که الان در وضعیت جنگ اقتصادی بسر میبریم و مهمترین پشتوانه این جنگ اقتصادی جنگ روانیای است که دشمن به راه انداخته است.
ما چه اندازه در این جنگ روانی وارد شدهایم؟
آیا میترسیم و به ترسیدن دامن میزنیم؟ یا میکوشیم کسانی را که دچار ترس شدهاند از ترس بیرون آوریم؟
براستی این شاخص خوبی است که ببینیم در حزب شیطان عمل میکنیم یا در حزب خداوند؟!
بویژه دقت کنید که ادات حصر (إنما) آورد؛ یعنی تنها و تنها شیطان است که در مسیر ترساندن گام برمیدارد.
مبادا نقش شیطان را بازی کنیم!!
7) «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ ...»
شیوهى ارعاب و تهدید، سیاست دائمى قدرتهاى شیطانى است. (تفسیر نور، ج2، ص203)
8) «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»
از علائم مومن این است که در جنگ روانی دشمن دچار ترس و هراس نمیشود؛ بلکه تنها و تنها از خدا میترسد.
9) «فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»
ظاهرا انسان بین دو خوف، مخیر است: خوف فقط از خدا یا خوف از همه چیز!
در واقع، کسی که خدا را قبول دارد، او را همهکاره عالم میدانند، پس تنها و تنها از او می ترسد؛ و کسی که از خدا بترسد و کارهایش را با خدا تنظیم کند، از هیچ چیزی نخواهد ترسید، چرا که هیچکس در مقابل خداوند هیچ کاری نمیتواند بکند؛
اما کسی که خدا را جدی نگرفته و از خدا نترسد، شیطان او را از هر چیزی میتواند بترساند. (حدیث3)
10) «فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»
نفرمود «ان تکونوا مومنین»، بلکه با صیغه ماضی آورد و فرمود: «ان کنتم مومنین». چرا؟
الف. شاید میخواهد اشاره کند که آن ایمان را قبلا باید کسب کرده باشید تا در موقعیت خطر، از غیر خدا نترسید.
ب. صیغه ماضی دلالت بر قطعیت یافتن مطلب دارد برخلاف صیغه مضارع که دلالت بر در جریان بودن و هنوز قطعی نشدن مطلب دارد. شاید میخواهد بگوید باید ایمان به قطعیت و تمامیت رسیده باشد که انسان فقط از خدا بترسد و از غیر او نترسد.
ج. ...
[1] . اختلاف قرائت در «خافُونِ» که البته ظاهرا ثمرهای در معنا ندارد.
در اغلب قرائات سبع (از جمله در روایتهای قالون و ورش از نافع)، این کلمه را همواره به صورت «خافُونِ» (بدون حرف «ی») قرائت کردهاند؛
در قرائت اهل بصره (ابوعمرو) و برخی دیگر از قرائات (ابوجعفر، حسن، یزیدی، ابن شنبوذ، قنبل، روایت اسماعیل از نافع، ابن جماز)، این کلمه را در هنگام وقف به صورت «خافُونِ» (بدون حرف «ی») و در هنگام وصل به صورت «خافُونِی» (با حرف «ی») قرائت کردهاند؛
در برخی قرائات (یعقوب و سهل)، این کلمه را همواره به صورت «خافُونِی» (با حرف «ی») قرائت کردهاند.
(معجم القرائات، ج1، ص625؛ الکامل المفصل فی القرائات الاربعه عشر، ص73)
[2] . یدل على هذا الوجه قراءة ابن مسعود و ابن عباس یخوفکم أولیاءه، إذ ظهر فیها أن المحذوف هو المفعول الأوّل. و قرأ أبیّ و النخعی: یخوفکم بأولیائه، فیجوز أن تکون الباء زائدة مثلها فی یقرأن بالسور، و یکون المفعول الثانی هو بأولیائه، أی: أولیاءه، کقراءة الجمهور. و یجوز أن تکون الباء للسبب، و یکون مفعول یخوّف الثانی محذوفا أی: یخوّفکم الشرّ بأولیائه، فیکونون آلة للتخویف. و قد حمل بعض المعربین قراءة الجمهور یخوف أولیاءه على أن التقدیر: بأولیائه، فیکون إذ ذاک قد حذف مفعولا یخوف لدلالة، المعنى على الحذف، و التقدیر: یخوفکم الشرّ بأولیائه، و هذا بعید. و الأحسن فی الإعراب أن یکون ذلکم مبتدأ، و الشیطان خبره، و یخوف جملة حالیه.
[3] . برخی «خوف» را منحصر به مواردی دانستهاند که ضرری که در پیش روست، یقینی نباشد، برخلاف «حذر» که شامل خویشتنداری از ضررهای محتمل و یقینی است (الفروق فی اللغة، ص235) اما با توجه به نظر نمیرسد که لزوما چنین باشد.
[4] . در الفروق فی اللغة، ص236 تحلیل دیگری از تفاوت این دو ارائه شده که چندان قابل دفاع به نظر نمیرسد:
الفرق بین الخوف و الخشیة، أن الخوف یتعلق بالمکروه و بترک المکروه تقول خفت زیدا کما قال تعالى (یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ) و تقول خفت المرض کما قال سبحانه (وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ) و الخشیة تتعلق بمنزل المکروه و لا یسمى الخوف من نفس المکروه خشیة و لهذا قال (یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ) فان قیل ألیس قد قال (إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ) قلنا انه خشی القول المؤدی الى الفرقة و المؤدی الى الشیء بمنزلة من یفعله و قال بعض العلماء یقال خشیت زیدا و لا یقال خشیت ذهاب زید فان قیل ذلک فلیس على الأصل ولکن على وضع الخشیة مکان الخوف، و قد یوضع الشیء مکان الشیء اذا قرب منه.
[5] . همچنین امیرالمومنین ع در خطبه غراء بیانی در مورد شیطان دارند که قبلا در جلسه 148 حدیث2 گذشت:
http://yekaye.ir/ibraheem-014-22/
[6] . إِنْ هَمَمْنَا بِفَاحِشَةٍ شَجَّعَنَا عَلَیْهَا، وَ إِنْ هَمَمْنَا بِعَمَلٍ صَالِحٍ ثَبَّطَنَا عَنْهُ، یَتَعَرَّضُ لَنَا بِالشَّهَوَاتِ، وَ یَنْصِبُ لَنَا بِالشُّبُهَاتِ، إِنْ وَعَدَنَا کَذَبَنَا، وَ إِنْ مَنَّانَا أَخْلَفَنَا، وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنَّا کَیْدَهُ یُضِلَّنَا، وَ إِلَّا تَقِنَا خَبَالَهُ یَسْتَزِلَّنَا.
[7] . این روایت در الکافی، ج3، ص123 را نیز شاید بتوان ناظر به فراز اول این آیه دانست:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی هَاشِمٍ عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا مِنْ أَحَدٍ یَحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلَّا وَکَّلَ بِهِ إِبْلِیسُ مِنْ شَیْطَانِهِ مَن [أَنْ] یَأْمُرَهُ بِالْکُفْرِ وَ یُشَکِّکَهُ فِی دِینِهِ حَتَّى تَخْرُجَ نَفْسُهُ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً لَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ...
[8] . در همانجا این حدیث هم آمده که قابل توجه است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَ اللَّهَ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْیَا.